4 دیدگاه در “ارسال دست نوشته ها/ اشعار/ دل نوشته ها و … در مورد آمار، بهار و …

  1. سارا ضیائی‌کیا میگوید:

    ای سه واحد از دروسم، احتمال
    ذکر من در روز و شب هِیّ، احتمال!

    آتشی از سختی‌ات در جان من انداختی
    آه! خاکستر شدم، حتی مرا نشناختی!

    تا بسوزانی دل و جان مرا اندر کلاس
    پخش کردی آن مدال زرد و نقره، با پلاس!

    کآن بُوَد همّ جان و همّ ایمان من
    آخر ترم مرهمی بر نمره‌ بیمار من!

    صدهزار احسنت گفتی بر رَقیب
    مشکلی نیست، إِنَّ رَبِّیّ قَریب!!

    جدولی از آن مدال‌ها ساختی
    گفتمت پاسخ، تو گفتی باختی!

    سوخت استعداد ما یکبارگی
    بعد از آن هم با بسی بیچارگی

    جهد کردیم و مدالی یافتیم
    وَه چه حاصل؟! ماکه درکل باختیم!

    احتمالش هست بعد این مِزاح
    خون‌من در دیده‌ات گردد مُباح!

    لیک، من با عشق قرمز می‌دهم!(اشاره به سید بشیر حسینی در عصرجدید)
    خون خود را هم در این ره می‌دهم!

    #ساراضیائی‌کیا

  2. شوالیه تاریکی میگوید:

    ما شدیم خسته و افسرده ی درس
    زین سبب من مخفی ام از دید رس
    لحظه‌ای نیست تا که من شادی کنم
    می خورم، مست کنم، خوشحالی کنم
    فکر بر پای مشق و درس و مدرسه(همون دانشگاه)
    مو بلند ناخن سیاه و کلپسه
    کاش استاد عزیز این درس
    یکمی درک کند، مارا بس

  3. سارا ضیائی‌کیا میگوید:

    یادش بخیر آن روز، در صف، خفته بودیم
    در حسرت‌ِ کلاسِ ، آمار، مُرده بودیم

    اما به لطف یزدان، آمار سهم ما شد
    در شنبه و دوشنبه، ساعات درس ما شد

    پلکی زدیم بر هم، ترمی دگر سر آمد
    ایام امتحانات با فرجه ها بر آمد

    《بگذار تا بِگِرْییم چون ابر در بهاران
    کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران》

    #سارا‌ضیائی‌کیا

    (بیت آخر تضمین شده از جناب سعدی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *